تنهایی
می ترسیدم که عاشق شوم که شدم می ترسیدم که تو را از دست بدهم که دادم حال دیگر از هیچ نمی ترسم دلم می خواهد که بترسم بترسم که تو باز گردی شاید این جسم مرده جان دوباره ای بگیرد.....حال تنهای تنهایم و خدا تو را دارم می ترسیدم که تو نیز نباشی و اکنون مطمئنم که هستی آغوش خود را برایم گشودی یافته هایم را با باخته هایم مقایسه می کنم می بینم که خدا به تو نزدیکتر شده ام و تو را یافته ام خود را به تو می سپارم یاریم کن خدایا تو بی مدعاترین دوستم هستی ممنونم که مرا از یاد نبرده ای و کنارم هستی خدایا تنهاییهایم را با یاد تو به سر خواهم برد و همواره تو را پرستش خواهم کرد دستان سردم را گرمایی دوباره ببخش و روحم را پاک وتطهیر گردان
جمعه 28 بهمن 1390 - 10:45:54 AM